بستن عمامه سحاب به سر حضرت علی در روز عید بزرگ غدیر خم
رسول خدا صلی الله علیه و آله یک عمامه اى داشت که آن را بر سر خود مى بست، و نام آن سحاب بود.پس آن را بر سر على بست، و به او بخشید که دیگر عمامه على بود.و چه بسا على با آن عمامه بیرون مى آمد، و پیغمبر صلى الله علیه و آله مىگفت: اتاکم على فى السحاب یعنى على با عمامه سحاب به سوى شما آمد!
و عائشه گفت: رسول خدا صلى الله علیه و آله جبه پشمین در تن مىکرد و عمامه پشمین بر سر مىبست، و سپس از منزل بیرون مىرفت و براى مردم خطبه مىخواند برفراز منبر. و من هیچکدام از خلائق را ندیدهام که خدا آفریده است، از او نیکوتر در آن لباس و عمامه.
در روز عید غدیر، رسول خدا صلى الله علیه و آله بر سر امیر المؤمنین علیه السلام عمامه بستند، و این قضیه به جهت خصوص انتصاب او به مقام خلافت و امامت و ولایت بوده است، زیرا در این روز صاحب خلافت براى رسول خدا معین و مشخص شد، و عنوان امارت و حکومت و خلافت مقام نبوت و حمل اعباء ولایت بدو سپرده شد، و طبعا باید در آن روز تاجگذارى کرد، و لیکن نه مانند تاجگذارى شاهان جائر و سلاطین جابر، که از اشک چشم ارامل و ایتام، و بیوهزنان، و خون دل اطفال یتیم و محرومان، عقیق و یاقوت و در و برلیان ساخته، و بر کلاه زرین خود مىنهند.
بلکه به عنوان علامت و نشانه فخر و شرف فضیلت امامت حقه الهیه و ولایت کبراى حقیقیه ربوبیه، رسول اکرم خاتم السفراء المکرمین، افضل الانبیاء و المرسلین، یگانه جانشین و قائم مقام خود را که همچون نفس خود داراى ارزش و مقام و منصب است، به جلو مىطلبد، و عمامه سحاب خود را بر سر او مىبندد، بطورى که داراى دو طرف مىباشد، یکى از جلو آویزان است که کوتاهتر است، و دومى از پشت سر آویزان است، که بلندتر است.و این عمامه چند دور بر سر على پیچیده شده و بدین صورت متوج به تاج کرامت، و علامت ولایت گردیده است.آنهم عمامه سحاب که از مختصات عمائم رسول الله بوده است.مانند نگین انگشترى که سلطان از دست درآورد و در انگشت جانشین خود کند، و یا تاج را از سر خود بردارد، و بر سر او گذارد، و یا رداء و عبا و لباس خاص خود را که بر تن دارد بر او بپوشاند، اینها همه علامت اعطاء منصب است.
ابن اثیر جزرى مجد الدین، در حدیث قتاده آورده است که:
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است: العمائم تیجان العرب «عمامهها، تاجهاى عرب است» .
آنگاه در شرح و تفسیر این عبارت گفته است: تیجان جمع تاج است، و آن عبارت است از چیزى که براى شاهان از طلا و جواهر مىریزند.و معناى این که بگوئى: و قد توجته این است که: من تاج را بر او نهادم.و مراد و مقصود رسول خدا از این کلام آن است که عمامه براى عرب، به منزله تاج استبراى پادشاهان، چون عربها غالبا در بیابان که هستند، یا سر برهنه هستند، و یا قلنسوه بر سردارند، و عمامه در میان آنها کم است.
شیخ الاسلام حموئى پس از بیان دو روایت درباره غدیر خم، و آوردن اشعار حسان بن ثابت، با سند متصل خود از ابو راشد از على بن ابیطالب علیه السلام روایت کرده است که قال: قال رسول الله: ان الله ایدنى یوم بدر و حنین بملائکة معتمین هذه العمامة.و العمامة [هى] الحاجز بین المسلمین و المشرکین.
قاله علیه السلام لعلى لما عممه یوم غدیر خم بعمامة سدل طرفها على منکبه.
«رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: خداوند در روز غزوه بدر، و غزوه حنین، با فرشتگانى که بدین عمامه معمم شده بودند مرا یارى کرد، و عمامه حد فاصل میان مسلمین و مشرکین است.
این گفتار را رسول خدا به على علیه السلام در حالى گفت که در روز غدیر خم، او را به عمامهاى که طرف آن را بر دوش على انداخته بود معمم کرد» .
و نیز حموئى با سند متصل دیگر از احمد بن عیسى بن عبد الله معروف به ابى طاهر، از پدرش از جدش از حضرت جعفر بن محمد علیهما السلام روایت کرده است که گفت: حدثنى ابى عن جدى: ان رسول الله صلى الله علیه و آله عمم على بن ابیطالب علیه السلام عمامته السحاب، فارخاها من بین یدیه و من خلفه، ثم قال: اقبل فاقبل ثم قال [له] : ادبر فادبر [ف] قال: هکذا جائتنى الملائکة.
«روایت کرد براى من پدرم، از جدم که: رسول خدا صلى الله علیه و آله على بن ابیطالب را با عمامه سحاب خود معمم نمود، و دو طرف آن را از جلو و پشت آویزان کرد، و پس از این به او گفت: رو بیاور! على رو آورد.و سپس گفت: پشت کن! على پشت کرد.رسول خدا صلى الله علیه و آله گفت: این طور ملائکه به نزد من آمدند.»
و نیز حموئى با سند متصل دیگر، از ابو راشد حرانى، از على بن ابیطالب علیه السلام روایت کرده است که او گفت: عممنى رسول الله صلى الله علیه و آله یوم غدیر خم بعمامة فسدل طرفها على منکبى، و قال: ان الله ایدنى یوم بدر و حنین بملائکة معتمین بهذه العمامة.
«رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم بر سر من عمامهاى بست، و کنار آن را بر دوش من انداخت و گفت: خداوند مرا در روز جنگ بدر و حنین به ملائکهاى که بدین شکل از عمامه معمم شده بودند، تایید کرد و نصرت نمود» .
و علامه امینى گوید که: حافظ عبد الله بن ابى شیبه، و ابو داود طیالسى، و ابن منیع بغوى، و ابو بکر بیهقى، همانطور که در «کنز العمال» آمده است از على علیه السلام آوردهاند که:
عممنى رسول الله صلى الله علیه و آله یوم غدیر خم بعمامة فسدلها خلفى (و فى لفظ: فسدل طرفها على منکبى) ثم قال: ان الله امدنى یوم بدر و حنین بملائکة یعتمون هذه العمة.و قال: ان العمامة حاجزة بین الکفر و الایمان.
«رسول خدا صلى الله علیه و آله در روز غدیر خم مرا به عمامهاى معمم نمود که کنارش را بر پشتم آویخت، (و در عبارت دیگرى آمده است که: کنارش را بر دوشم آویخت) و سپس گفت: خداوند مرا در روز بدر و حنین، به فرشتگانى که اینگونه عمامه بر سر بسته بودند تایید کرد» .و پیامبر گفت: «عمامه، حد فاصل و حاجز بین ایمان و بین کفر است» .
آنگاه امینى گوید: این روایت را سید احمد قشاشى در کتاب السمط المجید، از طریق سیوطى از اعلام اربعه روایت کرده است.
و در «کنزل العمال» از مسند عبد الله بن شخیر، از عبد الرحمن بن عدى بحرانى، از برادرش عبد الاعلى بن عدى روایت کرده است که: ان رسول الله صلى الله علیه و آله دعا على بن ابى طالب فعممه و ارخى عذبة العمامة من خلفه. (الدیلمى)
«رسول خدا صلى الله علیه و آله على بن ابیطالب را فرا خواند، و او را معمم کرد، و کنار عمامه را از پشتسرش آویخت» .
و مولى على متقى هندى روایاتى را در فضیلت عمامه از رسول خدا ذکر کرده است، که بعضى از آنها از این قرار است: باوردى از رکانه آورده است که:
العمامة على القلنسوة فصل ما بیننا و بین المشرکین، یعطى یوم القیامة بکل کورة یدورها على راسه نورا.
«عمامه را چون بر روى کلاه قلنسوه (فینه و مشابه آن) ببندند، علامتشناسائى ما از مشرکان خواهد بود.بهر دورى که عمامه را بر سرش بپیچد، در روز قیامت نورى به او داده مىشود» .
و از «معجم کبیر» طبرانى از ابن عباس آورده است، و نیز از طبرانى از اسامه آورده است که: اعتموا تزدادوا حلما!
«عمامه بر سر خودتان بپیچید! زیرا حلم و بردبارى شما را زیاد مىکند» .
و از بیهقى در «شعب الایمان» از خالد بن معدان مرسلا آورده است که: اعتموا خالفوا الامم قبلکم!
«عمامه بر سرتان ببندید! و بدین صورت با امتهائى که قبل از شما بودهاند خلاف کردهاید» .
و از دیلمى در «مسند الفردوس» جابر آورده است که:
رکعتان بعمامة خیر من سبعین رکعة بلا عمامة.
«دو رکعت نماز خواندن، با عمامه بهتر است، از هفتاد رکعتبدون عمامه» .
و از ابن عساکر از عبد الله بن عمر آورده است که:
صلوة تطوع او فریضة بعمامة تعدل خمسا و عشرین صلاة بلا عمامة و جمعة بعمامة تعدل سبعین جمعة بلا عمامة.
«یک نماز مستحبى و یا واجبى گزاردن با عمامه، برابر استبا بیست و پنج نماز بدون عمامه.و خواندن نماز جمعه با عمامه برابر استبا هفتاد نماز جمعه بدون عمامه» .
و از طبرانى از ابن عمر، و از بیهقى در «شعب الایمان» از عباده آورده است که:
علیکم بالعمائم، فانها سیما الملائکة.و ارخوا لها خلف ظهورکم!
«بر شما باد به بستن عمامه، چون عمامه داشتن نشانه و علامت فرشتگان است، و کناره آن را به پشتهایتان رها کنید، تا آزاد باشد» .
ائتوا المساجد حسرا و معصبین! فان العمائم تیجان المسلمین!
«به مساجد بیائید با صورتهاى باز بدون لثام، و سرهاى خود را بپیچید. زیرا که عمامههائى که بر سر دارید، تاجهاى مسلمانان است» .
و از دیلمى از عمران بن حصین آورده است که:
العمائم و قار للمؤمن، و عز للعرب، فاذا وضعت العرب عمائمها وضعت عزها.
«عمامه وقار مؤمن و عزت عرب است، و چون عرب عمامه را کنار زند، عزت خود را کنار زده است»
و نیز از دیلمى از رکانه آورده است که:
لا تزال امتى على الفطرة ما لبسوا العمائم على القلانس.
«پیوسته امت من بر فطرت اسلام هستند، تا وقتیکه بر روى فینههاى خود عمامه ببندند» .
بارى همانطور که در این احادیث کثیره دیدیم، سنت اکید است که مسلمین عمامه بر سر ببندند، و آن عزت و شرف است، و موجب قبولى نماز و پاداش آن باضعاف مضاعفه، زیرا این لباس پیامبر و امیر المؤمنین است.و لیکن باید دانست که آن عمامهاى که در شرع مطهر وارد است، مانند عمامههاى فعلى معمولى نیست، زیرا اولا دو سه دور بیشتر نمىپیچد، و ثانیا باید دو طرف آن از جلو و عقب رها باشد، نه آنکه داخل لفافهها کنند.
و همچنین مستحب است که انسان مطلقا و بالاخص در حال نماز، و در حال خطبه جمعه و عیدین ردا بر دوش بگیرد.و ردا غیر از عبائى است که امروزه معمول استبلکه حلهاى استبه شکل لباس احرام که آنرا بر دوش مىافکنند.امید استبا توجه به حقایق اسلام، گرایشها از عادات و رسوم به همان حقیقتبازگشت کند.
چقدر بیدار و باهوش، استعمار کفر بر مسلین یورش برد، و در کودتاى فرهنگى و ادبى با اصرار، و ابرام و شکنجه، و زندان، اولا عمامهها را از سرها برداشت.سابقا عمامه لباس خاص فقهاء و علماء نبود، بلکه تمام طبقات مردم عمامه بر سر داشتند، یا بدون فینه، و یا روى فینه مىبستند.
استعمار مردم را به کمیساریا مىبرد، و عمامهها را از سر برمىداشت، و قباها را مىبرید، و عباها را مىگرفت، و مىگفت: لازم است متحد الشکل شوید! کدام شکل؟ شکل اروپائىها.شابگاه بر سر بگذارید و کت و شلوار بپوشید.در ادارات دولتى هم تراشیدن ریش، و آویختن زنار و کراوات از واجبات بود.
مىگفتند: شرف انسان به لباس نیست، به علم است، و علم در هر جا علم است، و عالم در هر لباس عالم است.
غلط مىگفتند، و مغالطه مىنمودند.شرف انسان به لباس پیامبر است، و به طرز عمامه مولى امیر مؤمنان است.عالم اگر در لباس پیامبر باشد، عالم دین است، لباس کفر، نماینده مکتب کفر و نمایشگر الحاد و انحراف است.سربازان هر کشورى را از شکل لباس و رنگ و آرم آن مىشناسند.در زمان پهلوى که عمامهها را از سر برمىداشتند و بهیچوجه اجازه عمامه نمىدادند، از یکى از علماى تبریز نقل شد که مىگفت: روزى رئیس نظمیه (رئیس شهربانى امروز) در منزل من آمد که بمن ابلاغ کند که باید عمامهام را بردارم، و من ابا مىنمودم.او گفتحضرت آقا علم به عمامه و لباس نیست، و انسان شخصیتش تفاوت نمىکند در لباس عمامه باشد، و یا در غیر آن، عمامه چه اثرى دارد؟ ! من در جواب او گفتم: ما هم تا بحال خیال مىکردیم عمامه تاثیرى در شخصیت و علم ندارد، و عالم در همه لباسها عالم است، اما از این اصرار و ابرام شما براى برداشتن عمامه براى ما شبههاى پیدا شده است که مبادا عمامه تاثیر داشته باشد فلهذا در نگهدارى عمامه خودمان کوشا هستیم.لله الحمد و له المنة که اینک آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت.
کتاب قیم امام شناسی جلد 9 ص 284